تو را چه بنامم و خشمت را چگونه ببينم؟
در امواج خروشان و سهمگين درياي طوفاني ، در غرش نابهنگام كوه هاي بلند يا تكانهاي شديد و ويرانگر زلزله؟
مهرت را چگونه دريابم؟ در امواج خروشان و سهمگين درياي طوفاني ، در غرش نابهنگام كوه هاي بلند يا تكانهاي شديد و ويرانگر زلزله؟
در لبخند معصومانه كودكان هنگام بازي ، در ترنم باران بهاري ، يا در عطر سكرآور ياس و اقاقي؟
تو را در كجا جستجو كنم؟
در عرش كبريايي ، در انزواي ملكوتي ، يا در نور نقره فام مهتاب در يك شب رويايي؟! اما ... همه جستجوهاي من از ناآگاهي بوده.
تو را به هر نام كه خوانده ام و گاه حتي نخوانده ، ياريت را ديده ام!
هرگاه از ظلم ظالمي خسته شده ام ، خشمت را ديده ام!
هروقت كه عشقي ، از سر صدق قلبم را لرزانده ، مهرت را ديده ام!
پس تو همه جا هستي و نيستي! حاضري و غايبي! پيدايي و پنهاني!
زيرا كه تو فقط خدايي! تو تنها و يگانه اي!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر