و در نهايت جهان كلاسيكي شد!
چگونه جهاني كه در ميان عدم قطعيت كوانتومي متولد شده بود ، اين چنين كلاسيكي شد؟
آيا ما بايد تصور كنيم كه تمامي جهان تا زمانيكه هوش در نوع بشر تكامل نيافته بود ، در حالتي از ابهام كوانتومي كيهاني باقي ماند؟
به نظر ميرسد كه جهان در يك رويداد كوانتومي متولد شده است . سوالي كه به ذهن ميرسد اين است كه پس چرا جهان اكنون اين چنين پابرجا و منطقي به نظر ميرسد؟ به خاطر بياوريد كه چگونه رايانه كوانتومي ميتواند حالت دروني كوانتومي اش را حفظ كند ، در حاليكه روي محاسبه اي كار ميكند كه در پاسخ به يك اندازه گيري ِ درست طراحي شده ، تنها به يك پاسخ معين ميرسد . هر فرآيند فيزيكي در جهان ، همين كار را در مقياسي بزرگتر انجام ميدهد: هستي هاي بنيادي ، بنابر قوانين نظريه كوانتومي با يكديگر برهم كنش ميكنند و تنها هنگامي قابل تشخيص ميشوند كه اندازه گيري و يا مشاهده اي صورت گيرد . هر پديده كلاسيكي كه در جهان اطراف ما قرار دارد در حقيقت نتيجه يك محاسبه كوانتومي است كه به اين سوال پاسخ ميدهد: "من چه چيز كلاسيكي اي هستم؟"