آگاهي از بروزرساني وبلاگ

براي دريافت آخرين مطالب ، ايميل خود را وارد كنيد (فراموش نكنيد كه بر روي لينك فعالسازي كه براي شما ايميل ميشود كليك كنيد!):

Powered by FeedBurner

۱۳۸۹ مهر ۲, جمعه

كاش چنين برادري بودم


يكي از دوستانم به نام پل يك دستگاه اتومبيل سواري بعنوان عيدي از برادرش دريافت كرده بود . شب عيد هنگاميكه پلاز اداره اش بيرون آمد متوجه پسربچه شيطاني شد كه دور و بر ماشين نو و براقش قدم ميزد و آنرا تحسين ميكرد . پل نزديك ماشين كه رسيد پسر پرسيد: "اين ماشين مال شماست آقا؟"
پل سرش را به علامت تاييد تكان داد و گفت: "برادرم آنرا بعنوان عيدي به من داده است." پسر متعجب شد و گفت: "منظورتان اين است كه برادرتان اين ماشين را همين جوري ، بدون آنكه ديناري بابت آن پرداخت كنيد به شما داده است؟ آخ جون ، ايكاش..."
البته پل كاملا واقف بود كه پسر چه آرزويي ميخواهد بكند . او ميخواست آرزو كند كه ايكاش او هم همچو برادري داشت . اما آنچه كه پسر گفت سر تا پاي وجود پل را به لرزه درآورد:

"ايكاش من هم يك همچو برادري بودم."
پل مات و مبهوت به پسر نگاه كرد و سپس با يك انگيزه آني گفت: "دوست داري با هم توي ماشين گشتي بزنيم؟"
"اوه ، بله كه دوست دارم."
تازه راه افتاده بودند كه پسر به طرف پل برگشت و با چشماني كه از خوشحالي برق ميزد گفت: "آقا ميشه خواهش كنم كه بري به طرف خونه ما؟"
پل لبخند زد . او خوب فهميد كه پسر چه ميخواهد بگويد . او ميخواهد به همسايگانش نشان دهد كه توي چه ماشين بزرگ و شيكي به خانه برگشته است . اما پل در اشتباه بود ... پسر گفت: "اونجايي كه دو تا پله داره نگه داريد."
پسر از پله ها بالا دويد . چيزي نگذشت كه پل صداي برگشتن او را شنيد . اما او ديگر تند و تيز برنميگشت . او برادر كوچك و زمينگير خود را بر پشت حمل كرده بود . سپس او را روي پله پاييني نشاند و به طرف ماشين اشاره كرد:
"اوناهاش جيمي ، ميبيني ، درست همون طوريه كه طبقه بالا برات تعريف كردم . برادرش عيدي بهش داده و او ديناري بابت آن پرداخت نكرده . يه روزي من هم چنين ماشيني به تو هديه خواهم داد ... اونوقت ميتوني براي خودت بگردي و چيزهاي قشنگ ويترين مغازه هاي شب عيد رو ، همانطوري كه هميشه برات شرح ميدم ، ببيني."
پل در حاليكه اشكهاي گوشه چشمش را پاك ميكرد از ماشين پياده شد و پسربچه را در صندلي جلويي ماشين نشاند . برادر بزرگتر با چشماني براق و درخشان كنار او نشست و سه تايي رهسپار گردشي فراموش نشدني شدند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر